سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ضریح گمشده - « معراجیان از شط خون معراج کردند ... »
برترین پارسایى نهفتن پارسایى است . [نهج البلاغه]
منوی اصلی

[خـانه]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

لوگوی وبلاگ
ضریح گمشده - « معراجیان از شط خون معراج کردند ... »
بایگانی
سال 84
موضوعات

لینک دوستان

داداش سجاد
تسنیم
نیمکت
تلنگر
آرمانشهر
دکتر سعید
نغمه‏های داوودی
در اعماق کویر
علی آقا مربی!
لوح دل
نوشته های هادی

لوگوی دوستان









جستجوی وبلاگ
:جستجو

با سرعتی بی نظیر متن یادداشتها را کاوش کنید!

موسیقی وبلاگ
 
اشتراک در خبرنامه
 
ارسال پیغام خصوصی
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
88797
بازدیدهای امروز وبلاگ
3
آمار بازدیدکنندگان

پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

مطلب زیر توسط سلمان عبداللهی نوشته شده است

عنوان متن ضریح گمشده یکشنبه 84 تیر 19 ساعت 7:34 صبح

شهادت ام ابیها تسلیت باد

عشق من! پائیز آمد مثل پار
باز هم ما بازماندیم از بهار

احتراق لاله را دیدیم ما
گل دمید و خون نجوشیدیم ما

باید از فقدان گل، خونجوش بود
در فراق یاس، مشکی پوش بود

یاس بوی مهربانی می دهد
عطر دوران جوانی می دهد

یاسها یادآور پروانه اند
یاسها پیغمبران خانه اند

یاس ما را رو به پاکی می برد
رو به عشقی اشتراکی می برد

یاس در هر جا نوید آشتی ست
یاس دامان سپید آشتی ست

در شبان ما که شد خورشید؟ یاس
بر لبان ما که می خندید؟ یاس

یاس یک شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یک سحر مهمان ماست

بعد روی صبح پرپر می شود
راهی شبهای دیگر می شود

یاس مثل عطر پاک نیت است
یاس استنشاق معصومیت است

یاس را آئینه ها رو کرده اند
یاس را پیغمبران بو کرده اند

یاس بوی حوض کوثر می دهد
عطر اخلاق پیمبر می دهد

حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانه های اشکش از الماس بود

داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
می چکانید اشک حیدر را به چاه

عشق محزون علی یاس است و بس
چشم او یک چشمه الماس است و بس

اشک می ریزد علی مانند رود
بر تن زهرا: گل یاس کبود

گریه آری گریه چون ابر چمن
بر کبود یاس و سرخ نسترن

گریه کن حیدر! که مقصد مشکلست
این جدایی از محمد مشکلست

گریه کن زیرا که دخت آفتاب
بی خبر باید بخوابد در تراب

این دل یاس است و روح یاسمین
این امانت را امین باش ای زمین

گریه کن زیرا که کوثر خشک شد
زمزم از این ابر ابتر خشک شد

نیمه شب دزدانه باید در مغاک
ریخت بر روی گل خورشید، خاک

یاس خوشبوی محمد داغ دید
صد فدک زخم از گل این باغ دید

مدفن این ناله غیر از چاه نیست
جز تو کس از قبر او آگاه نیست

گریه بر فرق عدالت کن که فاق
می شود از زهر شمشیر نفاق

گریه بر طشت حسن کن تا سحر
که پرست از لختة خون جگر

گریه کن چون ابر بارانی به چاه
بر حسین تشنه لب در قتلگاه

خاندانت را به غارت می برند
دخترانت را اسارت می برند

گریه بر بی دستی احساس کن!
گریه بر طفلان بی عباس کن!

باز کن حیدر! تو شط اشک را
تا نگیرد با خجالت مشک را

گریه کن بر آن یتیمانی که شام
با تو می خوردند در اشک مدام

گریه کن چون گریة ابر بهار
گریه کن بر روی گلهای مزار

مثل نوزادان که مادر مرده اند
مثل طفلانی که آتش خورده اند

گریه کن در زیر تابوت روان
گریه کن بر نسترنهای جوان

گریه کن زیرا که گلها دیده اند
یاسهای مهربان کوچیده اند

گریه کن زیرا که شبنم فانی است
هر گلی در معرض ویرانی است

ما سر خود را اسیری می بریم
ما جوانی را به پیری می بریم

زیر گورستانی از برگ رزان
من بهاری مرده دارم ای خزان

زخم آن گل در تن من چاک شد
آن بهار مرده در من خاک شد

ای بهار گریه بار ناامید
ای گل مایوس من، یاس سپید

ضریح گمشده - احمد عزیزی
به نقل از 
تسنیم


نظرات شما ( )

Powered by : پارسی بلاگ